قیصر امین پور هم رفت

چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟
بياييد از عشق صحبت كنيم
تمام عبادات ما عادت است
به بي‌عادتي كاش عادت كنيم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟
به هنگام نيّت براي نماز
به آلاله‌ها قصد قربت كنيم
چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمي بشنو از ني حكايت كنيم؟
چه اشكال دارد در آيينه‌ها
جمال خدا را زيارت كنيم؟
مگر موج دريا ز دريا جداست
چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟
پراكندگي حاصل كثرت است
بياييد تمرين وحدت كنيم
«وجود» تو چون عين «ماهيت» است
چرا باز بحث «اصالت» كنيم؟
اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم؟
بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نقل مهر و محبت كنيم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كيمياي سعادت كنيم
بياييد تا عينِ عين القضات
ميان دل و دين قضاوت كنيم
اگر سنت اوست نوآوري
نگاهي هم از نو به سنت كنيم
مگو كهنه شد رسم عهد الست
بياييد تجديد بيعت كنيم
برادر چه شد رسم اخوانيه؟
بيا ياد عهد اخوت كنيم
بگو قافيه سست يا نادرست
همين بس كه ما ساده صحبت كنيم
خدايا دلي آفتابي بده
كه از باغ گل‌ها حمايت كنيم
رعايت كن آن عاشقي را كه گفت:
«بيا عاشقي را رعايت كنيم»
قیصر امین پور

من دارم مي رم خونه تا شنبه

آسوده بخواب که ما بیداریم

دیروز که می آمدم با سه نفر همسفر بودم.بزرگترینشان 22 سالش بود وگچکار بود.دومی دانشجوی نفت بودو سومی سرباز . اول برای اینکه توی کوپه سیگار بکشند اجازه گرفتن.نیم ساعت بعد اطلاعات کاملی از انواع مواد مخدر پیدا کردم.مثلا کراک از هزار تومان تا سه هزار تومان شیشه سوتی شش هزار تومان به بالاست حشیش ...الی آخر. طریقه مصرف هرکدام هم با جزئیات یاد گرفتم . چنان راحت هر سه نفرشان از تجربیات خودشان می گفتند که چشام چهار تا شده بود. همسفر سربازم در راهنمایی و رانندگی خدمت می کرد و از رشوه گرفتنهای خودش و جناب سروان بالا دستش و ... تعریف می کرد.
دانشجوی گرامی هم از دخترای فراری و شیشه و کراک .گچکار عزیز هم تجربیتش را به دانشجوی گرامی منتقل می کرد من هم عین احمق ها نگاه می کردم.
پ.ن: تو فکر اینم که اگر این دوتا دیوونه به جون هم بیافتن و جنگی بشه چه جوانان با حالی داریم برای دفاع از مام میهن!

قله نزدیکه

می خواست براش اس ام اس بزنه که خسته است خیلی خسته ولی یادش افتاد که نباید ناله کنه چون اونم خسته بود خسته تر از خودش.یاد حرف رسول افتاد وقتی رفته بودن کوه پای مصنوعی اش و که در آورد می خندید می گفت:من و مهدی هرچی نداشته باشیم رومون زیاده می رسیم به قله
رسول راست میگفت: "پررو " بود پرروتر از زندگی

این رفیق اصفهونی بسیار عزیزاز من برای تمام بازیها دعوت کرده.اولا:برادر من یه عمر ما داریم بازی می کنیم بی دعوت و با دعوت.دوما این دوتا بازی که گفتی اولیش برای من ممکن نیست چون وبلاگ قبلی دلیت شدو به فنا رفت مطالب قبلی رو هم 10 درصدشون و را دارم که وارد این یکی وبلاگ کردم.اما بازی دوم:صدا و سیمای قدیم و رسانه ملی جدید به نظر بنده حقیرنتنها عیب و ایرادی نداره بلکه واقعا عالیه و باب دندون سلیقه ونظر خودمونه.چون این زبون بسته برای ما ملت غیور وآگاه 24 ساعت زحمت می کشه .اینکه بگیم کسی ناراضیه بی انصافیه چون کمتر کسی از خیر برنامه های آب دوغ خیاری که می سازه میگذره. من نمی دونم از فیلم و سریالهای خوب و بدون سانسورش باید تعریف کنم یا از مجریهای با شعور و آگاه و تحصیل کردش که خدمتی به شعر و ادبیات این سرزمین پرگهر می کنند که حافظ ببیند و سعدی حالشو ببره و فردوسی اون دنیا سینه صاف کنه و فخر بفروشه به اعراب که: بسی رنج برد (رسانه ملی) در این سال سی دهن همه سرویس شد بدین پارسی
اما خارج از شوخی همه بد نیستن من واقعا این آقای اینانلو را دوست دارم یک کارشناس خبره و یک ایرانی دوست داشتنی است

پاییز

امسال دلم برای پاییز تنگ شده .اینجا هم انگار فصل و ماه نداره. نه به پارسال که سگ لرز زدم و غم باد گرفتم نه به امسال که داغ به دلم مونده یه برگ نارنجی ببینم تو هم که نیستی حداقل حرفشو با هم بزنیم
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes